نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

این ضرب المثل برای كسانی به كار می‌رود كه از سختی درس و شرایط تحصیلی نزد خانواده‌هایشان شكایت می‌كنند.
در زمانهای دور كه شكل زندگی مردم با حالا خیلی فرق داشت، درس خواندن و باسواد شدن كار بسیار سخت و دشواری بود كه از عهده‌ی هركسی برنمی‌آمد. در آن دوره بچه‌ها باید به مكتبخانه می‌رفتند تا سواد خواندن و نوشتن و سواد دینی به آنها آموخته شود. دانش آموزان هر روز باید درسشان را می‌خواندن تا فردا به سؤالات استاد پاسخ دهند. در غیر این صورت تنبیه در انتظارشان بود.
در یكی از شهرها مكتب خانه‌ای بود با استادی بسیار باسواد و فرزانه و آشنا به علوم زمانه‌ی خود. تنها اشكال استاد این بود كه چون خیلی پیر و كم حوصله بود، حوصله بازیگوشی و كم كاری بچه‌ها را نداشت و با كوچكترین نافرمانی بچه‌ها را به شدت تنبیه می‌كرد و حتی گاهی به فلك می‌بست. (وسیله‌ای چوبی كه به كمك آن پای دانش آموز را ثابت نگه می‌داشتند و استاد می‌توانست با تركه به كف پای دانش آموز بزند).
به همین دلیل هر روز وقتی بچه‌ها به خانه بازمی‌گشتند از دست استاد نزد پدر و مادرانشان شكایت می‌كردند و از آنها می‌خواستند آنها را به استادی خوش اخلاق‌تر و مهربان‌تر بسپارند. تا اینكه خانواده‌ی چند تا از بچه‌ها استاد دیگری یافتند كه قبول كرد آنها را به شاگردی بپذیرد. ولی خانواده گروهی از شاگردان دوست داشتند فرزندانشان نزد استاد پیر بمانند. استاد جدید كه می‌دانست این دانش آموزان نزد استادی بزرگ شاگرد بودند، دلیل خانواده‌ها را برای تغییر استاد پرسید و فهمید كه آنها فقط به خاطر اخلاق تند استاد و تنبیه دائم به سراغ او آمده‌اند. استاد جدید تصمیم گرفت كمترین تكلیف را به آنها بدهد و كمترین سؤال و جواب را از این دانش آموزان داشته باشد. شاگردان استاد جدید كه خیلی خوشحال بودند اغلب در مكتبخانه با بازی، خوشگذرانی و تفریح اوقات خود را سپری می‌كردند و در كل خیلی به این گروه از دانش آموزان خوش می گذشت.
تا اینكه پایان سال تحصیلی فرارسید بچه‌هایی كه در مكتب خانه‌ی استاد پیر درس خوانده بودند و تلاش بیشتری كرده بودند قادر به خواندن و نوشتن بودند. ولی بچه‌های مكتب خانه استاد مهربان و جوان كه تمام سال را به بازیگوشی سپری كرده بودند از حداقل سواد و حساب هم بهره نبرده بودند و یك سال خود را به هدر داده بودند. اینجا بود كه خانواده‌ها فهمیدند جور استاد، به ز مهر پدر.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول